شکی در این نیست که جنگ اسرائیل و حماس به طور اساسی مسیر سیاست خاورمیانه را تغییر داده و سطحی از نوسانات را به تحولاتی که در دهههای گذشته دیده نشده بود تزریق کرده است. این درگیری نه تنها مرحله جدیدی از درگیری یک قرنی بین یهودیان و فلسطینیان است، بلکه فصلی دیگر از جنگ سایه 45 ساله ایران علیه ایالات متحده، اسرائیل و متحدان آنها در منطقه است.
در طول دوره طولانی جنگ سایه، اهداف تهران و راهبرد آن برای دستیابی به آنها به طور قابل توجهی سازگار بوده است. اهداف اصلی سیاست خارجی این کشور از زمان تشکیل جمهوری اسلامی در سال 1979 این بوده است که ایالات متحده را مجبور به خروج از منطقه کرده و با تحریک هرج و مرج، خشونت و نارضایتی های عمیق، اسرائیل را از عادی سازی روابط با همسایگان خود باز دارد.
"سوزان ملونی" محقق برجسته مناقشه ایران و آمریکا از موسسه "بروکینگز"، خاطرنشان میکند که آیتالله خامنهای در طی دهه های گذشته "هیچگاه در تضاد شدید خود با اسرائیل و ایالات متحده ایجاد تزلزل نکرده است. او و اطرافیانش عمیقا معتقد به بداخلاقی، طمع و شرارت آمریکا هستند. آنها به عنوان بخشی از پیروزی نهایی جهان اسلام بر چیزی که آنها آن را یک غرب رو به زوال و یک "وجود صهیونیستی" نامشروع می دانند، انتظار نابودی اسرائیل را می کشند."
روش اصلی تهران برای دستیابی به این اهداف، یک راهبرد منحصر به فرد جنگ طولانی مدت و فرسایشی است که بسیج سیاسی، دیپلماسی و جنگ اطلاعاتی را با عملیات نظامی تهاجمی که توسط مجموعه عظیمی از نیروهای نیابتی انجام می شود - که اکثر آنها متشکل از گروه های شبه نظامی شیعه هستند – تحت عنوان "محور مقاومت" ترکیب می کند.
بیش از 12 گروه مسلح در سوریه، یمن، عراق و لبنان یک شبکه آزاد متشکل از بیش از 150 هزار جنگجوی "نیابتی" را تشکیل می دهند که منافع خاص خود را دارند اما تعهد مشترکی برای به چالش کشیدن هژمونی آمریکا در منطقه دارند.
تاکتیک های آنها نیز منحصر به فرد است. آنها از تاکتیکهای جنگی نامنظم از جمله تروریسم سنتی، بمبگذاری انتحاری و حملات موشکی استفاده میکنند. حماس در نوار غزه یکی از اعضای اصلی شبکهای است که در اوایل دهه 1980 در لبنان با حزبالله آغاز شد و به کتائب حزبالله در عراق و حوثیها در یمن و غیره گسترش یافت.
اولین چیزی که باید در مورد راهبرد ایران گفت این است که این راهبرد به ویژه از زمان آغاز "جنگ آمریکا علیه تروریسم" به طور قابل توجهی موثر بوده است. از آن زمان، تهران نشان داده است که از نظر راهبردی بسیار ماهرتر از واشنگتن است.
این موفقیت در هیچ کجا به اندازه عراق قابل لمس نیست، جایی که شبه نظامیان تحت حمایت ایران با اندازه و مهارت های مختلف به ایالات متحده کمک کردند تا تقریبا تمام نیروهای خود را تا سال 2011 خارج کند. امروز، سیاست و شخصیت های سیاسی عراقی بسیار بیشتر تحت تاثیر جناح های سیاسی طرفدار ایران است و بدون تردید، ایران بزرگترین سود راهبردی را از جنگ عراق برده است.
اگرچه دولت ایالات متحده از سال 1995 دهها و دهها تحریم علیه نیروهای نیابتی ایران در سراسر منطقه اعمال کرده است، اما امروزه این شبکه نسبت به سالهای اولیه جنگ عراق از نظر مالی بهتر و توانایی نظامی بسیار بیشتری دارد.
موفقیت چشمگیر حمله غافلگیرانه 7 اکتبر حماس این واقعیت را به طرز چشمگیری نشان می دهد و البته، همانطور که سوزان ملونی میگوید، "غیرقابل تصور است که حماس بدون اطلاع قبلی و حمایت مثبت از سوی رهبری ایران دست به حملهای به این بزرگی زده باشد. و اکنون مقامات و رسانههای ایران از این حمله غافلگیرانه به اسرائیل خوشحال شده و این انتظار را دارند که حمله حماس منجر به نابودی اسرائیل شود.
تا کنون، جنگ اسرائیل و حماس تنها موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را تقویت کرده است، زیرا این درگیری فشار بینالمللی گستردهای را بر اسرائیل وارد کرده است تا کشور فلسطینی غیرنظامی را به عنوان تنها راهحل مناسب برای مشکلات کنونی بپذیرد. ظهور جنگ به تلاش های تحت رهبری ایالات متحده برای تضمین یک اتحاد رسمی طولانی مدت بین اسرائیل و عربستان سعودی - یک دشمن قدرتمند ایران - پایان داد.
این جنگ یک شکست راهبردی برای واشنگتن است، زیرا اکنون باید منابع نظامی و دیپلماتیکی را که امیدوار است برای مقابله با چین در حال رشد در اقیانوس هند و اقیانوس آرام استفاده کند، به خاورمیانه منحرف کند.
برنامه تهران این است که شبکه نیابتی آن حملاتی را به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه و دریای سرخ انجام میدهد تا اسرائیل و آمریکا را برای آتشبس در غزه تحت فشار قرار دهد.
تهران همچنان بر هدف اصلی خود برای ایجاد مشکل و هرج و مرج برای ناکام گذاشتن تلاش آمریکا برای شکل دادن به امور ژئوپلیتیک منطقه تمرکز می کند. "افشون استوار"، دانشیار دانشکده تحصیلات تکمیلی نیروی دریایی در "مونتری" و یکی از کارشناسان برجسته آمریکا در سیاست خارجی ایران، این موضوع را اینگونه بیان می کند: "برای ایران، این یک جنگ طولانی است نه یک جنگ کوتاه و ربطی به غزه هم ندارد. این درباره تلاش و برنامه مداوم و طولانی ایران در سراسر خاورمیانه برای بیرون راندن نیروهای ایالات متحده و تضعیف متحدان ایالات متحده است."
شکی نیست که ایران فرماندهی و کنترل رسمی بر این مجموعه چشمگیر از جنگنده های نامنظم اعمال نمی کند. در عوض، نیروی نخبه قدس ایران - در اصل نیروهای ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - همکاری نزدیکی با رهبری هر گروه برقرار میکند، و به آنها همان انگیزهها و منابعی را ارائه میدهد که نیروهای ویژه ایالات متحده به نیروهای نامنظم در عراق و افغانستان ارائه کردند: بودجه، مشاوره تاکتیکی و عملیاتی، تسلیحات پیشرفته و دسترسی به اطلاعات عالی.
تهران توانسته است بارها از این نیروها استفاده کند و به این دلیل که گروه ها تصمیمات عملیاتی خود را می گیرند، از انتقام جدی فرار کند.
در حقیقت، راهبرد ایران در برابر منافع ایالات متحده شباهت زیادی به راهبرد جنگ طولانی دارد که هم به "ویتکنگ ها" و هم به طالبان خدمت می کرد: سرعت عملیات ها را پایین نگه دارید، جنگ سیاسی گسترده و جامع را برای داشتن دست بالا در جنگ روایت ها انجام دهید و درگیری را در درون یک حباب روی درجه جوش کم و در چند جبهه به طور همزمان، نگه دارید.
پاسخ تهران به حملات هوایی اخیر آمریکا علیه نیروهای نیابتی به طور قابل توجهی خاموش و محدود بوده است. این برای ناظران ایران تعجب آور نیست. رهبری ایران به هیچ وجه خواهان درگیری متعارف با آمریکا نیست. هیچ چیز برای ایران در این نوع درگیری به دست نمی آید و چیزهای زیادی از دست می رود، از جمله برنامه توسعه سلاح های هسته ای شبه مخفی این کشور.
توانمندیهای نظامی متعارف ایران در زمین، دریا و هوا در مقایسه با آمریکا محدود و ناچیز است. پس از اصابت یک مین ایرانی به ناوچه آمریکایی در خلیج فارس در آوریل 1988، نیروی دریایی و تفنگداران دریایی ایالات متحده نیمی از نیروهای دریایی ایران را در یک روز منهدم کردند. شکاف بین قدرت نظامی متعارف آمریکا و ایران از اواخر دهه 1980 بیشتر شده است.
استوار می گوید، رهبری ایران امیدوار است که ایالات متحده را در دام یک وضعیت غیرقابل پیروزی بیاندازد، وضعیتی که در نهایت ممکن است واشنگتن را وادار کند که ارزش بیشتری را در کنار گذاشتن تعهدات نظامی خود در منطقه به جای تخصیص منابع بیشتر برای حفظ وضعیت موجود ببیند. "
بخش عمده ای از موفقیت قابل توجه سیاست خارجی ایران به وضوح ناشی از هوش راهبردی آیت الله خامنه ای و مشاوران کلیدی سیاست خارجی او است. به گفته دو محقق برجسته سیاست خارجی ایران، رهبر ایران "توانایی عجیبی در آمیختن ستیزهجویی و احتیاط دارد... او وقتی میخواهد انقلاب اسلامی را فراتر از مرزهای خود به پیش ببرد، نقاط ضعف و قوت میهن خود را درک میکند."
متاسفانه، نمی توان همین را برای تصمیم گیرندگان برجسته سیاست خارجی آمریکا در مورد خاورمیانه گفت. در واقع، مشکلات پایدار واشنگتن در منطقه، اتکای بیش از حد به نیروی نظامی و ناتوانی در ادغام عملیات نظامی با پیام و راهبرد سیاسی واقعی بوده است.
به نظر می رسد در واقع واضح است که واشنگتن در ماه های آینده فرصت های زیادی برای تقویت بازی خود خواهد داشت.